....
· با یه دسته گل اومده بود به دیدنم ،با یه نگاه مهربون....همون نگاهی که سالها آرزو شو داشتمو ازم دریغ می کرد
گریه کرد و گفت :دلش برام خیلی تنگ شده...
می خواستم اشکاشو پاک کنم و آرومش کنم...ولی نمی تونستم....
فقط نگاش کردم..
اون رفت ،ولی سنگ قبر من خیس خیس بود !!!!!!!!!!!
[ یکشنبه 90/9/27 ] [ 5:51 عصر ] [ فریبا ]
نظر